یک شب با صیادان کیلکا؛
لنج کهنسال، هم آغوش با دریا، قلندرانه و بی خویش، سما می کرد؛ «کژ می شد و مژ می شد». رو به رو، تاریکی یکدستِ بی قید، و ترنم گاه گاهِ تلاطم آب
کد خبر: ۱۵۹۱۹۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۰۷